احسانِ مامان احسان
يه بار ديگه مجبورم اين قطعه ي هميشگي رو در برابر مهر بي پاياني بكار ببرم كه هم اينك چشام رو از شدت تعجب تا منتها درجه از هم گشاد: نه سبز پوشيده بودم و نه دست تكان داده بودم در باد، كه اينهمه سار بر سرم ريخت اينهمه سار بر سر من طعنه ي آسمان است شايد به عريانيَم! دوست نازنين من،مامان احسانِ عزيزم! من شايسته ي اينهمه مهر نيستم. بزرگواري بزرگوار. سپاسگزار مهر بي بديلتم. اميدوارم نيروانام قدر اين دوست خوبش رو تا هميشه بدونه. ...